اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

 

نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:,ساعت 21:0 توسط باران| |

 

نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:,ساعت 20:21 توسط باران| |

بعضی آدم ها را نمی شود داشت ،

فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت !

بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند

یا تو برای آن ها !

اصلا به آخرش فکر نمی کنی ،

آنها برای اینند که دوستشان بداری

آنهم نه دوست داشتن معمولی

نه حتی عشق ،

یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست …

این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم

در کنج دلت تا ابد یک جور خاص دوست داشته خواهند شد … .

نوشته شده در پنج شنبه 24 مهر 1393برچسب:,ساعت 19:28 توسط باران| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 مهر 1393برچسب:,ساعت 1:18 توسط باران| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1393برچسب:,ساعت 19:11 توسط باران| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:12 توسط باران| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:12 توسط باران| |

دو خــــــــــط مـــــــــوازی

در بی نهـــــــــایت به هـــــــــم خواهندرسیـــــــــد

تـــــــــا بی نهـــــــــایت با تـــــــــو خواهـــــــــم آمــــــــــد ...!

نوشته شده در یک شنبه 29 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:52 توسط باران| |

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﻟﮑﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﺟﺪﯾﻢ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1393برچسب:,ساعت 2:6 توسط باران| |

 

 ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ ,

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ , ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ

نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:23 توسط باران| |

اینجــــــــا زمیــــــــن است،

قیمــــــــت یک عشق تــــــــا عشق دیگــــــــر ....

یک قهــــــــر ســــــــاده است..........!

همین...

نوشته شده در یک شنبه 26 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:8 توسط باران| |

جــعـــبـــه ي دســـتـمــال کاغــــذی خـــالی شـــــد . . .

امــــا دل مــــن نــــه...

نوشته شده در یک شنبه 25 مهر 1393برچسب:,ساعت 3:31 توسط باران| |

زمستـــــــــان را بـــــــــاور نكن

هـــــــــواي بي تـــــــــو بودن ســـــــــردتر از اين حرفهـــــــــاست . . .!!!

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1393برچسب:,ساعت 11:50 توسط باران| |

از یه جایی به بعد ...

فاصله دیگه دور نیست ...

درده ...

نزدیکه ...

نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:31 توسط باران| |

 

خسته ام ...

نه کوه کنده ام نه دل ...

دارم جان میکنم...

نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:5 توسط باران| |

مرا یک شب تحمل که

که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود

مدارا میکنم هر شب

نوشته شده در یک شنبه 22 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:3 توسط باران| |

 

لعنتی ...

سلام مرا به غرورت برسان و بگو:

بهای قامت بلندت تنهایی است ...

نوشته شده در یک شنبه 21 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:58 توسط باران| |

من خدا رو هم خسته کردم ...

نوشته شده در یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:1 توسط باران| |

وای از روزی که ...

از دل برود همان که از دیده برفت ...

نوشته شده در یک شنبه 19 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:57 توسط باران| |

نوشته شده در یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:,ساعت 19:28 توسط باران| |

هیچکس بعد از هیچکس نمرده...

اما ...

خیلیا بعد از خیلیا دیگه زندگی نکردن ...

نوشته شده در یک شنبه 18 مهر 1393برچسب:,ساعت 2:16 توسط باران| |

 

هیج وقت نباید به اجبار خندید ...

گاهی باید تا نهایت ارامش گریه کرد ...

لبخند  بعد از گریه از رنگین کمان بعد از باران هم زیبا تره ...

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:36 توسط باران| |

شاید اصلا امدن من اشتباه بود ...!!!

نه رفتن تو ...

نوشته شده در یک شنبه 16 مهر 1393برچسب:,ساعت 19:19 توسط باران| |

با همین نیمه ی معمولی بساز

دیر کردی ...

نیمه ی عاشق ترم را باد برد ...

نوشته شده در یک شنبه 12 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:1 توسط باران| |

من ماندم و حلقه طنابی در مشت

با رفتن تو به زندگی کردم پشت

بگذار فردا برسد می شنوی

دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت

نوشته شده در یک شنبه 11 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:0 توسط باران| |

این روزها

باید مثل کلاغ باشی

باید عادت کنی

بدون اینکه دوستت داشته باشند زندگی کنی ...

نوشته شده در یک شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:4 توسط باران| |

بايد كسي را پيدا كنم

كه دوستم داشته باشد ،

آنقدر كه يكي از اين شب هاي لعنتي آغوشش را براي من و يك دنيا خستگيم بگشايد ؛

هيچ نگويد و هيچ نپرسد

فقط مرا در آغوش بگيرد

بعد همانجا بميرم تا نبينم روزهاي آينده را …

روزي كه دروغ ميگويد ،

روزي كه ديگر دوستم ندارد ،

روزهايي كه ديگر مرا در آغوش نمي گيرد

و روزي كه عاشق ديگري مي شود !

نوشته شده در یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:1 توسط باران| |

چند تکه از تو

پریشان افتاد ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی و

فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

نوشته شده در یک شنبه 8 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:51 توسط باران| |

اولین خنده ز بی دردی بود

آخرین گریه ز بی درمانی

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1393برچسب:,ساعت 1:51 توسط باران| |

گاهی از خیال من گذر می کنی …

بعد اشک می شوی …

رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …

نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:52 توسط باران| |

بهار من مرا بگذار و بگذر

رهایم کن برو دلدار و بگذر

من عادت می کنم اینجا به غمها

مرا پر کن از این اجبار و بگذر…

نوشته شده در یک شنبه 7 مهر 1393برچسب:,ساعت 5:46 توسط باران| |

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…

نوشته شده در یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:,ساعت 3:46 توسط باران| |

میترسم ...

میترسم از رو که بگوید دوستم دارد ...

و من به یاد بیاورم تو را ...

نوشته شده در یک شنبه 5 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:46 توسط باران| |

اگر برف می دانست کره خاکی چقدر کثیف است !

هرگز هنگام فرود آمدن لباس سفید نمی پوشید...

نوشته شده در یک شنبه 4 مهر 1393برچسب:,ساعت 23:43 توسط باران| |

هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم

کوچه‌ها را بلد شدم

خیابان‌ها را بلد شدم

ماشین‌ها را،

مغاز‌ه‌ها را

رنگ‌های چراغ قرمز را ......

جدول ضرب را

حتی دیگر در راه هیچ مدرسه‌ای گم نمی‌شوم

ولی هنوز گاهی میان آدمها گم می‌شوم

آدمها را بلد نیستم!

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1393برچسب:,ساعت 3:43 توسط باران| |

کاش بدونی ...

بعد از تو من چی کشیدم ...

نوشته شده در یک شنبه 2 مهر 1393برچسب:,ساعت 22:44 توسط باران| |

 

نزدیک است روزی که فاصله ی بین  من و تو افقی نباشد ...

نوشته شده در یک شنبه 1 مهر 1393برچسب:,ساعت 20:41 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com