اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

فکر کنم به پایان نزدیکم

فکر کنم به همین زودیا تموم میشم

حس قشنگی دارم

کارای قشنگی میکنم

دست خودم نیست اما حس ارامش دارم

شبای جمعه واسه خودم خرما خیرات میکنم

فاتحه میخونم

گریه میکنم

وای که چه ارامشی بم میده

سبک میشم

کاش حدسم درست باشه

یعنی میشه؟

الفاتحه مع الصلوات

 

نوشته شده در یک شنبه 22 تير 1393برچسب:,ساعت 21:55 توسط باران| |

آخر غربت يه زن اينه كه خودش قهر كنه،

خودشم برگرده!!...

نوشته شده در پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت 22:58 توسط باران| |

بوي بغض ميدهي بانو...

نبينم اشكهايت را حرام كساني كني كه بي ارزشند...

احساست را خرج آنهايي كن كه قدر بدانند...

روحت را اسير آدمها نكن...

اين آدم ها آدمهاي سابق نيستند...

بوي گرگ ميدهند...

نوشته شده در پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت 21:47 توسط باران| |

جرم ما تاوان انسان بودن است

نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:,ساعت 23:56 توسط باران| |

من خوبـــــــم

عاشق نیستم

فقط گاهـــی به یادش که می افتم دلم تنگــــ میشود

این که عــــشق نیست

هســــــــت…؟ ...

نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:,ساعت 22:37 توسط باران| |

خدایا...

میدونی مرگ چیه؟

میدونی؟

من مرگمو میخوام

من این زندگیو نمیخوام

کم اوردم

تموم شدم

نابود شدم

به ته خط رسیدم

خودت تمومش کن تا خودم مجبور نشدم خلاصش کنم

خودت

نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:,ساعت 22:26 توسط باران| |

عشق یعنی...

بدونی واسش تنها معشوق دنیایی فقط تو همین و بس!!

نوشته شده در دو شنبه 30 تير 1393برچسب:,ساعت 23:0 توسط باران| |

غلط است این که گویند

به دل رهست دل را

دل من ز غصه خون شد ،

دل تو خبر ندارد

نوشته شده در دو شنبه 28 تير 1393برچسب:,ساعت 3:0 توسط باران| |

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه !

نوشته شده در دو شنبه 29 تير 1393برچسب:,ساعت 23:0 توسط باران| |

یطرفه بودن همه چیز را خراب میکند....

از خیابانش بگیر تا احساسش....

نوشته شده در دو شنبه 27 تير 1393برچسب:,ساعت 23:0 توسط باران| |

مشکل اینجاست که،

همیشه برای فرار از دست یک “آدم”

به “آدم” دیگری پناه برده ایم !

اعتیاد به آدم ها بدترین نوع اعتیاد است .

نوشته شده در دو شنبه 26 تير 1393برچسب:,ساعت 23:50 توسط باران| |

هرکی خوابه خوش به حالش

ما به بیداری دچاریم

نوشته شده در دو شنبه 25 تير 1393برچسب:,ساعت 1:50 توسط باران| |

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند...

نوشته شده در دو شنبه 22 تير 1393برچسب:,ساعت 23:46 توسط باران| |

اخرین برگ سفرنامه باران این است...

که زمین چرکین است...

نوشته شده در دو شنبه 24 تير 1393برچسب:,ساعت 2:44 توسط باران| |

گاهی تنهایی یعنی :

خیلیا در حدت نیستن.

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1393برچسب:,ساعت 3:57 توسط باران| |

احمقانه تر از دوست داشتن های یک نفره

تنهایی های دو نفره است..

نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1393برچسب:,ساعت 21:41 توسط باران| |

دلتنگی یعنی..

وقتی داری شماره های گوشیتو میای پایین...

ناخداگاه رو اسمش مکث میکنی..

نوشته شده در یک شنبه 20 تير 1393برچسب:,ساعت 23:14 توسط باران| |

هر امدنی رفتنی دارد...

قبول

امدنت قشنگ بود

اما...

چرا اینقدر بی رحمانه رفتی ...؟

نوشته شده در یک شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت 23:25 توسط باران| |

قلبم بوی کافور میدهد!

شب به شب…

مرده شور یکی دیگر از ارزوهایم را غسل میدهد و کفن میکند!

نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1393برچسب:,ساعت 22:25 توسط باران| |

کافه چی روی میزش چنین نوشته بود...

اینجا طعم دلتنگی تلخ تر از قهوه است!!!!

نوشته شده در یک شنبه 17 تير 1393برچسب:,ساعت 3:25 توسط باران| |

گاهی وقتا انقدر دلم براش تنگ میشه

که از شدت دلتنگی خوابم نمیبره

نوشته شده در یک شنبه 16 تير 1393برچسب:,ساعت 22:23 توسط باران| |

اینقدر میشینم تا شاید پیداشی...

برگردی و بازم مال خودم باشی...

اینجا بعد از تو هر روز بارونه...

اثری بعد از تو از من نمیمونه...

برگرد.....

نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت 22:19 توسط باران| |

باید رفت !

باید رو به راه شد

رو به راهی که مقصدش تو باشی

نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 3:6 توسط باران| |

نـزدیک هـم کـه باشـی شـانه به شـانه...

دسـت در دسـت...

چشـم در چشـم...

بـاز حسـرت بـه قلبـم چنـگ خـواهد زد...!

تــو سهـم مـن نیسـتی...

نوشته شده در یک شنبه 14 تير 1393برچسب:,ساعت 23:14 توسط باران| |

حافظه ی آدم های غمگین قویست ؛

می دانند کجای کدام خیابان آن روز “مردند” !

نوشته شده در یک شنبه 13 تير 1393برچسب:,ساعت 23:6 توسط باران| |

فقط یکبار میتوان عاشق شد

بار دوم دیگر خبری از جنسِ اصل نیست . . .

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1393برچسب:,ساعت 22:6 توسط باران| |

تو مرا نادیده بگیر …

و من …

بدنم روز به روز کبود تر می شود …

از بس …

خودم را میزنم ،

به نفهمی …!!!

نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت 23:8 توسط باران| |

زخمی بود

درمانش که کردم

زخمیم کرد و رفت !

نوشته شده در یک شنبه 10 تير 1393برچسب:,ساعت 22:6 توسط باران| |

هر از گاهی زنگی بزن

سراغی بگیر ،

پیامی بده ،

احوالی بپرس

خیلی نگذشته است از روزهایی که نفست بودم!

از روزهایی که جونت میرفت برام !

نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت 4:6 توسط باران| |

ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻢ شست

ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﯽ ﺷﺪ

ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﯿﺴﺖ ؟

ﻫﻮﺍﯼ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭘﺲ ﺍﺳﺖ …

نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت 22:4 توسط باران| |

. کسـی چــه مـی دانــد

شایــد دست هـایـت را در جیبـم جـا گذاشتــه ای

کــه همیشـه در میــان آن بـه دنبـال چیــزی مـی گـردم! .

نوشته شده در سه شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت 1:25 توسط باران| |

میگی مهم نیست...

اما وقتی اسمشو میشنوی داغ دلت تازه میشه!

میگی مهم نیست...

اما تا بهش فکر میکنی،اشک تو چشمات جمع میشه!

میگی مهم نیست...

اما در تنهایی همش بهش فکر میکنی

میگی مهم نیست...

اما بعضی وقتا دست میره سمت شمارش...

که زنگ بزنی،نزنی،بزنی،نزنی!

میگی مهم نیست...

اما دلت برا صدا و خنده هاش لک زده!

میگی مهم نیست...

اما شبها تا صبح خوابت نمیبره

با خودت میگی:

یعنی داره چیکار میکنه؟اونم داره ب من فکر میکنه؟!

میگی مهم نیست...

اما میدونی،چقدر "مهمه"!!

میدونی چقدر دوستش داری!

پس نگو مهم نیست..

بگو مهمه...

اما...

نیست

نوشته شده در سه شنبه 7 تير 1393برچسب:,ساعت 1:41 توسط باران| |

يك قلب خسته از ضربان ايستاده است

من مرده‌ام ، نشان كه زمان ايستاده است

و قلب من كه از ضربان ايستاده است

مانيتور كنار جسد را نگاه كن

يك خط سبز از نوسان ايستاده است

چون لخته‌يی حقير نشان غمی بزرگ

در پيچ و تاب يك شريان ايستاده است

من روی تخت نيست ، من اين‌جاست زير سقف

چيزی شبيه روح و روان ايستاده است

شايد هنوز من بشود زنده‌گی كنم

روحم هنوز دل‌نگران ايستاده است

اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟

لعنت به بخت من كه زبان ايستاده است

اصلا نيامدند ببينند مرده‌ام

شوك الكتريكی‌شان ايستاده است

فرياد می‌زنم و به جايی نمی‌رسد

فريادهام توی دهان ايستاده است

اشك كسی به خاطر من در نيامده

جز اين سِرُم كه چكه‌كنان ايستاده است

شايد برای زل زدن‌ام گريه می‌كند

چون چشم‌هام در هيجان ايستاده است

ای وای دير شد بدن‌ام سرد روی تخت

تا سردخانه يك دو خزان ايستاده است

آقای روح! رسمی شد دادگاه‌تان

حالا نكير و منكرتان ايستاده است

آقای روح! وقت خداحافظي رسيد

دست جسد به جای تكان ايستاده است

مرگ‌ام به رنگ دفتر شعرم غريب بود

راوی قلم به دست زمان ايستاده است:

يك روز زاده شد و حدودی غزل سرود

يادش هميشه در دل‌مان ايستاده است

يك اتفاق ساده و معمولی‌ست

اين يك قلب خسته از ضربان ايستاده است

نوشته شده در سه شنبه 6 تير 1393برچسب:,ساعت 23:41 توسط باران| |

. چقدر زمونه بی وفاست

نمی دونم خدا کجاست

یکی بیاد بهم بگه

کجای کارم اشتباست ؟

گاهی می خوام داد بکشم

اما صدام در نمیاد

بگم آخه خدا چرا

دنیا به آخر نمیاد ؟

نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت 22:44 توسط باران| |

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من

چه جنونی ،

چه نیازی ،

چه غمی ست؟

نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت 23:44 توسط باران| |

چه شده؟

اي دل ديوانه هوايش كردي؟

با دو چشمان پر از اشك صدايش كردي؟

گفته بودم كه دلش معدن بي معرفتي ست.

تو نشستي و دلت خوش به وفايش كردي؟!

نوشته شده در دو شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت 20:44 توسط باران| |

خدايا...

پر از حرفيم براي گفتن

اين بار پيغمبري بفرست كه فقط گوش كند..

نوشته شده در یک شنبه 3 تير 1393برچسب:,ساعت 23:7 توسط باران| |

من آدم نرفتنم...

آدم دوست موندن يا اصلا آدم دير رفتنم...

خيلي دير...

اما وقتي برم،

ديگه آدم برگشتن نيستم،

آدم مثل قبل شدن نيستم،

باوركن...!

نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1393برچسب:,ساعت 4:15 توسط باران| |

آدم تنها مخلوقي است كه نميخواهد همان باشد كه هست.

نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت 2:36 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com