اشک اسمان
هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...
تو مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت!
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ساعت
8:20 توسط باران| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |